وبلاگی پر از مطالب خواندنی

۲۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواندنیها» ثبت شده است

DNA یکی از شگفتی های خلقت

DNA


ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ؟


ﻫﺮ ﮔﺮﻡ DNA ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻇﺮﻓﯿﺖ 455 ﺍﮔﺰﺍﺑﺎﯾﺖ ﺍﺳﺖ .


ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺍﮔﺰﺍ ﺑﺎﯾﺖ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﮔﯿﮕﺎ ﺑﺎﯾﺖاﺳﺖ .


ﻣﺠﻤﻮﻉ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩﻫﺎﯼ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﯼ ﺩﺭ ﮐﻞ ﺩﻧﯿﺎ 1.8 ﺯﺗﺎﺑﺎﯾﺖ ﺍﺳﺖ .

ﻫﺮ ﺯﺗﺎﺑﺎﯾﺖ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎ 1000 ﺍﮔﺰﺍ ﺑﺎﯾﺖ ﺍﺳﺖ . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﮔﺮﻡ DNA ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﮐﻞ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﮐﻨﺪ .


ﻣﻘﺪﺍﺭ DNA ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎﯼ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽﻫﺎﯼ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﮐﻨﺪ .


ﻫﺮ DNA ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺩﻣﺎﯼ 50 ﺩﺭﺟﻪ ﻓﺎﺭﻧﻬﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ 2000 ﺳﺎﻝ ﺩﺍﺩﻩﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩ ﺻﻔﺮ ﺩﺭﺟﻪ ﻓﺎﺭﻧﻬﺎﯾﺖ ﮐﺎﻫﺶ ﺩﻫﯿﻢ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺗﺎ 2 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺳﺎﻝ

ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺩﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺣﻔﻆ ﮐﻨد! 


منبع: دپارتمان فیزیولوژی دانشگاه هاروارد


یکی دیگه از شگفتیهای موجود در خلقت انسان

هنوز هستن آدمهایی که به وجود خدا شک دارن و یا حتی اصلا قبول ندارن

به این آدما چی باید گفت...



۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۰۰ ۲۱ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰
خواندنی ها

بزرگترین مصیبت


بزرگترین مصیبت برای یک انسان این است که


نه سواد کافی برای حرف زدن داشته باشد


نه شعور لازم برای خاموش ماندن


۲۷ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۰ ۱۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
خواندنی ها

تو هم آسمون باش

عکس قبلی حذف شد و عکس جدید جایگزین شد


همه آسمون و بارون رو دوست دارن


چون وقتی میباره… واسه همه میباره… 


وقتی خورشید میتابه واسه همه است.


تو هم آسمون باش… برا همه بارون محبت ببار،


هر کی که دوسش داری، یا دوسش نداری،


یا دوسش داشتی، یا ازش بیزاری…


حتی به عابر پیاده ای که از کنارت می گذره لبخند بزن…


اینطوری لبخند خدا رو هم 

لمس میکنی 


امتحان کن!! 


۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۱۷ ۲۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
خواندنی ها

برو کشکت را بساب


♦️می‌گویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد.


شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او می‌گوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می‌دهد و می‌گوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.


مرد کشک ساب می‌رود و پاتیل و پیاله ای می‌خرد شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کند و چون کار و بارش رواج می‌گیرد طمع کرده و شاگردی می‌گیرد و کار پختن را به او می‌سپارد. بعد از مدتی شاگرد می‌رود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز می‌کند و مشغول فرنی فروشی می‌شود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد می‌شود.


کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی می‌رود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم می‌کند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او می‌گوید: «تو راز یک فرنی‌پزی را نتوانستی حفظ کنی حالا می‌خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ برو همون کشکت را بساب.»


۲۵ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۰۷ ۲۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
خواندنی ها

امن ترین نقطه دنیا


امشب بغلم کن کمی آرام بگیرم

آن قدر فشارم بده اصلاً که بمیرم


این گونه در آغوش تو مردن چه قشنگ است!

وقتی که به عشق تو گرفتار و اسیرم


روزی که به صد عشوه از این کوچه گذشتی

از بخت بلندم به تو افتاد مسیرم


دل بُرده ای از من چه بخواهی چه نخواهی

در دام تو افتادم و باید بپذیرم


محتاج نَمی از یَمِ دریای لبِ توست

لب های تَرَک خورده ی مانند کویرم


امشب بغلت امن ترین نقطه ی دنیاست

قدری بغل و بوسه و...بگذار بمیرم...


۲۳ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۵ ۲۵ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰
خواندنی ها

هفت سوال از امیرالمومنین


امیرالمومنین


یک روز مردی که طالب دانش و معرفت بود برای دریافت پاسخ هفت مسئله، پس از پیمودن هفتصد فرسخ راه، به نزد امیرالمؤمنین علی (ع) آمد و گفت: «یا امیرالمؤمنین! من هفتصد فرسخ راه آمده ام تا از هفت مسئله سؤال کنم». امام (ع) فرمود: «هر سؤالی مایلی بپرس.»

آن مرد گفت: سنگین تر از آسمان، پهناورتر از زمین، بی نیازتر از دریا، سخت تر از سنگ، سوزان تر از آتش، سردتر از سرما و تلخ تر از زهر چیست؟

حضرت در پاسخ او فرمود:

– از آسمان سنگین تر، تهمت و افترا بر شخص بی گناه است؛

– از زمین پهناورتر، دامنه حق و حقیقت است؛

– از دریا بی نیازتر، دل مرد قناعت پیشه است؛

– از سنگ سخت تر، دل شخص منافق است؛

– از آتش سوزان تر، [ظلم و ستم ] پادشاه ستم کار است؛

– از سرما سردتر، درخواست کردن از شخص بخیل است؛

– و از زهر تلخ تر، صبر و بردباری است [ولی ثمره شیرین دارد].

صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند

بر اثر صبر نوبت ظفر آید


به نقل از: آفات زبان در آیات قرآن، احادیث، قصص و حکایات، محسن غفاری


۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۳۴ ۱۹ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
خواندنی ها

گناه اوج حماقت است!

آیت الله بهاءالدینی


گناه مخصوصا حق الناس اوج حماقت است نه زرنگی

زرنگی بندگی خداست.

۲۱ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۰ ۱۲ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

داستانی زیبا از امام خمینی (ره)


امام خمینی (ره) در خاطره ای به مرحوم حاج احمد آقا می فرمودند:

در زمان رضاخان که عمامه ها را از سر روحانیون بر می داشتند، رفتم نان بخرم، دیدم یک روحانی که مجبور شده بود عمامه اش را بر دارد و تکه نانی خریده بود و داشت آن را می خورد، رو به من کرد و گفت:

گفته اند عمامه ها را بردارید. من هم آن را دادم به یک زن یتیم دار تا برای بچه هایش پیراهن درست کند. فعلا هم که نانی خوردم. بحمدالله سیر شدم. تا ظهر هم خدا بزرگ است.

امام فرموده بود: احمد! خدا می داند چقدر حسرت احوالات آن مرد را می خورم! یعنی این قدر بی تعلق و سبک بار است و دنیا را تا این حد کوچک و موقت گرفته است و غصه ای برای آن نمی خورد

منبع: از احتضار تا عالم قبر


کانال تلگرامی موعظه های تکان دهنده

۲۰ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۵۸ ۲۰ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

نگرانی شیخ عباس قمی


محدث قمی مرد بسیار بزرگی بود و خداوند توفیقی به او داده که به کمتر فردی از بزرگان ما عطا شده است.وقتی شما مفاتیح به دست میگیرید و به عنوان مثال دعای کمیل میخوانید در عالم برزخ فیض عظیمی نصیب محدث قمی میشود. ایشان در سکرات موت (سختی های مرگ) بسیار گریه میکردند. از او پرسیدند :" آقا چرا اینقدر گریه می کنید؟!"

ایشان فرمودند:" من در همه دوران عمرم فقط یک دروغ گفته ام که به نظر خودم، آن دروغ هم مصلحتی بوده است. همه نگرانی ام به خاطر این است که اگر خدا در صحرای قیامت توجیه مرا برای این دروغ نپذیرد، من در حضور خداوند متعال و ائمه  معصومین علیهم السلام با یک دروغ در پرونده ام چه کنم و در جواب خدا چه بگویم؟!"


(حجت الاسلام و المسلمین هاشمی نژاد، رواق امام خمینی ، 8/1/87)

منبع: کتاب مشکات ، مجموعه سخنرانی های حرم مطهر رضوی


آیا وقتش نرسیده که اندکی در مورد اعمالمون تامل و تفکر کنیم....

۱۹ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
خواندنی ها

کرم ضد سیمان دارین؟


وارد داروخانه شدم و منتظر بودم تا نسخه‌ام را تحویل دهند. فردی وارد شد و با لهجه‌ای ساده و روستایی پرسید: «کرم ضد سیمان دارین؟»


فروشنده که انگار موضوعی برای خنده پیدا کرده بود با لحنی تمسخرآمیز پرسید: «کرم ضد سیمان؟ بله که داریم. کرم ضد تیر آهن و آجر هم دارم. حالا ایرانیشو میخوای یا خارجی؟ اما گفته باشم خارجیش گرونه‌ها.»


مرد نگاهش را به دستانش دوخت و آنها را رو به صورت فروشنده گرفت و گفت: «از وقتی کارگر ساختمون شدم دستام زبر شده، نمی‌تونم صورت دخترمو ناز کنم. اگه خارجیش بهتره، خارجی بده.»



۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۰۰ ۲۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
خواندنی ها
http://www.IraniTopSite.com , ايرانی تاپ سايت