امام خمینی (ره) در خاطره ای به مرحوم حاج احمد آقا می فرمودند:

در زمان رضاخان که عمامه ها را از سر روحانیون بر می داشتند، رفتم نان بخرم، دیدم یک روحانی که مجبور شده بود عمامه اش را بر دارد و تکه نانی خریده بود و داشت آن را می خورد، رو به من کرد و گفت:

گفته اند عمامه ها را بردارید. من هم آن را دادم به یک زن یتیم دار تا برای بچه هایش پیراهن درست کند. فعلا هم که نانی خوردم. بحمدالله سیر شدم. تا ظهر هم خدا بزرگ است.

امام فرموده بود: احمد! خدا می داند چقدر حسرت احوالات آن مرد را می خورم! یعنی این قدر بی تعلق و سبک بار است و دنیا را تا این حد کوچک و موقت گرفته است و غصه ای برای آن نمی خورد

منبع: از احتضار تا عالم قبر


کانال تلگرامی موعظه های تکان دهنده