وبلاگی پر از مطالب خواندنی

۴۹ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

شعری عاشقانه از عماد خراسانی

آنکه رخسار تورا اینهمه زیبا میکرد


آنکه رخسار ترا این همه زیبا می کرد

کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد


آنکه می داد ترا حسن و نمی داد وفا

کاشکی فکر من عاشقِ شیدا می کرد


یا نمی داد ترا این همه بیدادگری

یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد


کاشکی گم شده بود این دلِ دیوانه ی من

پیش از آن روز که گیسوی تو پیدا می کرد


ای که در سوختنم با دلِ من ساخته ای

کاش یک شب دلت اندیشه ی فردا می کرد


کاش می بود به فکر دلِ دیوانه ی ما

آنکه خلق پری از آدم و حوا می کرد


کاش درخواب شبی روی تو می دید عماد

بوسه ای از لب لعل تو تمنا می کرد


عماد_خراسانی

۲۸ مهر ۹۴ ، ۲۰:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

شکار گرگها در قطب:حتما بخونین


ﺩﺭ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺷﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ :

ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺧﻮﻥ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺨﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﻭﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﻫﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . ﮔﺮﮒ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ، ﯾﺦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﻤﻊ ﺧﻮﻥ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﻧﺪ .

ﯾﺦ ﺭﻭﯼ ﺗﯿﻐﻪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺁﺏ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﯿﻐﻪ ﯼ ﺗﯿﺰ، ﺯﺑﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺑﯽ ﺣﺲ ﺷﺪﻩ ﯼ ﮔﺮﮒ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑُﺮﺩ . ﮔﺮﮒ ﺧﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﺭ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺷﮑﺎﺭ ﻭ ﻃﻌﻤﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻟﯿﺲ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ.

ادامه مطلب...
۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

داستانی خواندنی درباره پول

در شهری توریستی در گوشه ای از دنیا درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمبنای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند و پولی در بساط هیچکس نیست...

ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود.

او وارد تنها هتلی که در این ساحل است می شود،

اسکناس 100 یوروئی را روی پیشخوان هتل میگذاردو برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.

ادامه مطلب...
۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۶:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خواندنی ها

نیروی بدنی امیرالمومنین علیه السلام


خالد بن ولید ، علی علیه السلام را در زمین های خود دید ، جسارتی به حضرت نمود ، علی علیه السلام از اسب پیاده شد و خالد را به سمت آسیای حارث بن کلده برد ، سپس میله آهنی سنگ آسیا را در آورد و آن را مانند حلقه ای بر گردن خالد انداخت ، در این حال یاران و اطرافیان خالد ترسیدند و خالد نیز شروع به قسم دادن علی نمود که مرا رها کن .
علی علیه السلام او را رها کرد و خالد در حالیکه میله آهنین مانند حلقه ای اطراف گردنش بود ، نزد ابوبکر رفت .
ادامه مطلب...
۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۰:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

داستان خیلی زیبا درباره تفاوت دختر و پسر

 زن و شوهری توافق کردند که در روز اول عروسی در را به روی هیچکس باز نکنند .

ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد .

ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم .

شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشان گشود . اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت .

سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولداین فرزند ، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد .

مردم متعجبانه از او پرسیدند : علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟ مرد بسادگی جواب داد : چون این همون کسیه که روزی در را به رویم باز میکنه !

۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

شعری بسیار زیبا درباره امام حسین


حرمتش را، خیمه اش را، لشکرش را...بگذریم


کینه ی شمشیر زن ها اکبرش را...بگذریم


قاسمش را ضربه ها هم قامت عباس کرد


تیر بی رحمی گلوی اصغرش را...بگذریم


گوشه گودال بود و سایه ای نزدیک شد


روبرویش ایستاد و خنجرش را...بگذریم


عرش می لرزید حتی اعتنایی هم نکرد


گر چه از هر سو صدای مادرش را... بگذریم

ادامه مطلب...
۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

یا اباالفضل العباس


خدا کُنَد که کسی تیر اینچنین نَخورَد


بدونِ دست به یک لشگر ِ لعین نَخورَد


سه شعبه تا که‌‌ رها شد نشستم و گفتم


خدا کند که به آن چشم ِ نازنین نَخورَد


بدونِ دستْ کسی که تَنَش پُر از تیر است


خدا کند ز بلندی فقط زمین نَخورَد


کنار ِ پیکرت افتاده استخوانِ سرت


خدا کند که کسی گُرز ِ آهنین نَخورَد


به رویِ دست زدم تا که دادمت از دست


بدونِ تو که کسی آب بعد از این نَخورَد

۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۶:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

السلام علیک یا دردانه


ارمنی بود و ارمنی زاده،

ظرف خالی گرفت در دستش

آمد و توی صف نذری گفت:

السلام علیک یا دردانه


پچ پچی دور او براه افتاد، 

عده ای خنده ، عده ای مبهوت

زیر لب دختری غضب میکرد:

مردک ارمنی دیوانه!


سرخود را گرفت پایین تر، 

بغض تلخی گرفت جانش را:

من محب حسین و اولادش...

آشنایم نه اینکه بیگانه

ادامه مطلب...
۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۵:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

شعری زیبا از کاظم بهمنی درباره حضرت رقیه سلام الله علیها


ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد

با غمت گاهی نباید ساخت باید گریه کرد

امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را

از تو گفتم با دلم کوتاه آمد گریه کرد

ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد

مادرم نذر تو را هر وقت «هم زد» گریه کرد

با تمام این اسیران فرق داری قصه چیست؟

هر کسی آمد به احوالت بخندد گریه کرد

از سر ایمان به داغت گاه می گویم به خویش

شاید آن شب «زجر» هم وقتی تو را زد گریه کرد

وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشیده شد

آن زن غساله هم اشکش در آمد گریه کرد


کاظم_بهمنی

۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۹:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

فضیلتی از فضایل امیرالمومنین "مسخ شدن به دست علی علیه السلام"


ازعمار یاسر نقل است که گفت ، در مقابل علی علیه السلام بودم ناگاه بر آن حضرت مردی وارد شد و گفت : یا امیرالمو منین من پناهنده هستم به شما و شکایت دارم از مصیبتی که بر من وارد شده و مرا مریض کرده است . آن حضرت فرمود : قصه تو چیست ؟

عرض کرد : فلان شخص زن مرا گرفته و تفرقه انداخته است ، بین من و زوجه من جدایی انداخته است حال آنکه من شیعه شما هستم .

آن حضرت فرمان داد که آن فاسق فاجر را نزد من بیاور .

ادامه مطلب...
۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۰:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها
http://www.IraniTopSite.com , ايرانی تاپ سايت