کربلا



شبی ساکت و دلگیر

خودم بودم و قلبی که ز غم بسته به زنجیر

و نزدیک اذان بود

که پیچید در آفاق همه نغمه تکبیر

 

 

نوشتند:

که هنگام اذان دست به دامان خدا باش

و مشغول دعا باش

که آن لحظه بود لحظه شیرین اجابت

و باز است به درگاه الهی در رحمت

شدم گرم عبادت

دو چشمم پر از اشک شد و روی لبانم همه سوگند

که یا رب تورهایم کن ازین بند

و گفتم به خدا بین دعایم

که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم

 

همانجا که دل از سوز فراقش شده بی تاب

همانجا که زده دست به دامان زمین خوشه ی مهتاب

همان وادی سوز و عطش و درد

همان وادی شرمندگی آب

همان وادی پاک حرم حضرت ارباب

 

همانجا که زمینش همه نور است، حضور است

حماسه ست، غرور است

پر از شور و شعور است

شرف مندتر از وادی طور است

و فرض حرمش از پر حور است

و بر مهدی زهرا همه شب راه عبور است

 


همانجا که حرم خانه دلهاست

و عشقش همه در آب و گل ماست

عبادتگه موسی ست

دخیل حرمش حضرت عیسی ست

زیارتگه زهراست

و زیباست

خدا محو تماشاست

که یک سو حرم شاه و یک سو حرم حضرت سقاست

 


مکانی که قدم رنجه نموده ست گل یاس

طوافش کند از عشق و احساس

به لبهاش بود ذکر ابوالفضل

و دریای دو چشمش پر الماس

همان کعبه کوچک «کف العباس»

 

 

مکانی که در آن عشق زند موج لبالب

همانجا که زند پر دل من هر دم و هر شب

همانجا که به خاکش همه جا هست

نشان از قدم محترم حضرت زینب

 

 

همان خاک که بدر و احد خندق و احزاب و حنین است

همانجا که زمین معرکه ی عشق حسین است

خیابان بهشتی

که معروف به بین الحرمین است...

 


دوباره به سما رفت شررهای دعایم

و گفتم به خدایم

که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم.