اینکه در آغوش من بودی دلیلی ساده داشت
گنج معمولا میان خانه ای ویرانه است
اصغرعظیمی مهر
ادب عشق تقاضا نکند بوس و کنار
دو نگه چون به هم آمیخت همان آغوش است
جلال عضد
اینکه در آغوش من بودی دلیلی ساده داشت
گنج معمولا میان خانه ای ویرانه است
اصغرعظیمی مهر
ادب عشق تقاضا نکند بوس و کنار
دو نگه چون به هم آمیخت همان آغوش است
جلال عضد
آمدی تشریف بردی بی سلام و بوسه ای
مثل ماموران تشریفات اعدام آمدی
باقیات صالحات آیا به گوشت خورده است؟
بوسه ای نذر لبانم کن...خدا اجرت دهد
حسین ساکی
امروز گلستان سعدی رو می خوندم که در یکی از حکایتهاش به تک بیت زیبایی رسیدم که دلم نیومد برای شما نزارمش
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم
آیا ما فقط باید برای داشته هامون خدا رو شکر کنیم یعنی وقتی خدا یه چیزی بهمون داد بگیم خدایا شکرت
گاهی اوقات خدا توانایی انجام بدی رو از انسان میگیره که به نظرم این یکی شکرش بیشتر از حالت قبلی باید باشه
نظر شما چیه؟
خدا سعدی شیرازی رو رحمت کنه
دلم رنج عجیبی میبرد از دوریت اما
نجابت میکند مانند بانوهای ایرانی...
دنیا بدون عشق چه دنیای مضحکی است
شطرنج مسخره است زمانی که شاه نیست
علیرضا بدیع
خیلی گران تمام شد این آب خواستن
یک مشک از قبیله ما یک عمو گرفت
( در مورد حضرت عباس علیه السلام)
خواستم یک شعر دیگر وصف چشمانش کنم
نعره از ابیات آمد، او نمی خواهد ،بفهم...!
حس و حال همه ی ثانیه ها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدی و همه ی فرضیه ها ریخت به هم!
امید صباغ نو
چشم و ابروی خشن از بس که می آید به تو
گاهی آدم عاشق نامهربانی میشود
مرتضی خدمتی
چه خوش است راز گفتن به حریف نکته سنجی
که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشد
بیدل دهلوی
جاش در موزه ی لووْر است نباید شستش
شاهکاری که لبت با لب فنجان کرده
نورا نریمان
جمعه و تنهایی و باران پاییز و سکوت
گر تو هم بودی چه روز بی نظیری داشتم
جزوه هایم پر شعر است، نمی دانم کی؟
درس،دست از سر شاعر شدنم بردارد
تو اذان گفتی و شیطان به هوس افتاده
که مسلمان شود و پیش رخت سجده کند...!
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
رهی معیری
تو عروس کسی اگر بشوی
نگذارم که دست روی دست!
من محمد علی قاجارم
مجلست را به توپ خواهم بست
ﺗﻮ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ ﺑﻪ ﻣﺨﻠﻮﻗﯽ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑُﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺵ
ﻣﻨﻢ ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺑﻨﺪﺵ
تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ساز است
زیبایـی تــــو بیشترازحدّ مجاز است
آرش شفاعى
تو رفته ای که " عشق "من از سر به درکنی
من مانده ام که "عشق " تو را تاج سر کنم...
فریدون مشیری
تو دل بستی به معشوقی که خود معشوقها دارد
رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را...
حسین زحمتکش
تو شُل کن روسرى را مو بیفشان فتنه بر پا کن
جواب مجتهد ها ، عالمان ، فرزانگان با من...
تسبیح شیخ پاره شد و دانه دانه شد
از بس که استخاره زدم تا ببینمت !
تو نقش اوّل و من هم که فیلمنامه نویس
چه نقشهها که ندارم برای دیدنِ تو
سبحان ملک محمدی
تو را بخشیدم آن روزی که از من رد شدی، آری!
که پل ها خوب میفهمند، معناى گذشتن را
حسین زحمتکش
تا آخر شب چگونه سر خواهد شد
صبحی که بدون بوسه آغاز شود
مرتضی لطفی
تو ماااهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی
علیرضا بدیع
ترکیب "نگاه" و "هنر اخم" و "صدایت"
"آدم کش و خون ریز" و "دل انگیز" و "نجیب" است!
جواد_مزنگی
تو مثل حاصل کار کمال الملک نقاشی
ولی من خط خطی های کج یک آدم ناشی
تنها به یک دلیل خودم را نمیکشم
اما همان دلیل خودش می کشد مرا
یاسر قنبرلو
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
کاظم بهمنی
تمام زندگیم صرف "شعر" گفتن شد
از آن زمان که شنیدم "تو" شعر میخوانی
تویی بهانه آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
قیصر امین پور
تمام شهر فقط خنده مرا دیدند
بفهم گریه پشت نقاب راحت نیست...
امید صباغ نو
تا بداند که شبِ ما به چه سان میگذرد
درد عشقش دِه و عشقش دِه و بسیارش دِه
مولانا
تیری به خطا هم نزدی هر چه زدی خورد
یک دنده تر از دشمنی ای دلبر لجباز...
تو شکوهت میان دخترها، ای نجیب اصیل، ای بومی
مثل یک تخته فرش کرمانی است،وسط فرشهای ماشینی
توی کلاه خود ،لاتین نوشته بود
"your hair is black your eyes are blue"
بالای برج رفت و ماشه را چکاند
با خون خود نوشت: نامرد آرزو...
تکان دهنده ترین شعرت ای رفیق، کجاست؟!!!
بخوان... بخوان... هوس زیر و رو شدن دارم .... !
آب از سرش گذشت و گذشت از سرش ولی
نگذشت یک دم از سر عهدی که بسته بود
اختلاف سنی ما گر برایت مشکل است
میروم تا ثبت احوال و کمی خواهش کنم