یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست
سامرایی شده ام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست
سامرایی شده ام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
نه رواقی، نه گنبدی، حتی
سنگ قبری سرمزار تو نیست!
غیر مُشتی کبوتر خسته
خادمی، زائری، کنار تو نیست
بغض هایم کجا دخیل شوند؟!
پس ضریحت کجاست آقاجان؟!
خیلی گران تمام شد این آب خواستن
یک مشک از قبیله ما یک عمو گرفت
( در مورد حضرت عباس علیه السلام)
خواستم یک شعر دیگر وصف چشمانش کنم
نعره از ابیات آمد، او نمی خواهد ،بفهم...!
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم مسلمان می شد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
حس و حال همه ی ثانیه ها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدی و همه ی فرضیه ها ریخت به هم!
امید صباغ نو
سوت قطار، غسل زیارت، دم اذان
چشمی که باز خیره شده سوی آسمان
یا ایها الغریب منم آن مسافر
دلتنگ و بی قرار...پر از دردِ بی نشان
چشم و ابروی خشن از بس که می آید به تو
گاهی آدم عاشق نامهربانی میشود
مرتضی خدمتی
چه خوش است راز گفتن به حریف نکته سنجی
که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشد
بیدل دهلوی
جاش در موزه ی لووْر است نباید شستش
شاهکاری که لبت با لب فنجان کرده
نورا نریمان
جمعه و تنهایی و باران پاییز و سکوت
گر تو هم بودی چه روز بی نظیری داشتم
جزوه هایم پر شعر است، نمی دانم کی؟
درس،دست از سر شاعر شدنم بردارد
تو اذان گفتی و شیطان به هوس افتاده
که مسلمان شود و پیش رخت سجده کند...!
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
رهی معیری
تو عروس کسی اگر بشوی
نگذارم که دست روی دست!
من محمد علی قاجارم
مجلست را به توپ خواهم بست
ﺗﻮ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ ﺑﻪ ﻣﺨﻠﻮﻗﯽ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑُﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺵ
ﻣﻨﻢ ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺑﻨﺪﺵ
تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ساز است
زیبایـی تــــو بیشترازحدّ مجاز است
آرش شفاعى
تو رفته ای که " عشق "من از سر به درکنی
من مانده ام که "عشق " تو را تاج سر کنم...
فریدون مشیری
تو دل بستی به معشوقی که خود معشوقها دارد
رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را...
حسین زحمتکش
تو شُل کن روسرى را مو بیفشان فتنه بر پا کن
جواب مجتهد ها ، عالمان ، فرزانگان با من...
تسبیح شیخ پاره شد و دانه دانه شد
از بس که استخاره زدم تا ببینمت !
تو نقش اوّل و من هم که فیلمنامه نویس
چه نقشهها که ندارم برای دیدنِ تو
سبحان ملک محمدی
تو را بخشیدم آن روزی که از من رد شدی، آری!
که پل ها خوب میفهمند، معناى گذشتن را
حسین زحمتکش
تا آخر شب چگونه سر خواهد شد
صبحی که بدون بوسه آغاز شود
مرتضی لطفی
تو ماااهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی
علیرضا بدیع
ترکیب "نگاه" و "هنر اخم" و "صدایت"
"آدم کش و خون ریز" و "دل انگیز" و "نجیب" است!
جواد_مزنگی
تو مثل حاصل کار کمال الملک نقاشی
ولی من خط خطی های کج یک آدم ناشی
تنها به یک دلیل خودم را نمیکشم
اما همان دلیل خودش می کشد مرا
یاسر قنبرلو
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
کاظم بهمنی
تمام زندگیم صرف "شعر" گفتن شد
از آن زمان که شنیدم "تو" شعر میخوانی
تویی بهانه آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
قیصر امین پور
تمام شهر فقط خنده مرا دیدند
بفهم گریه پشت نقاب راحت نیست...
امید صباغ نو
تا بداند که شبِ ما به چه سان میگذرد
درد عشقش دِه و عشقش دِه و بسیارش دِه
مولانا
تیری به خطا هم نزدی هر چه زدی خورد
یک دنده تر از دشمنی ای دلبر لجباز...
تو شکوهت میان دخترها، ای نجیب اصیل، ای بومی
مثل یک تخته فرش کرمانی است،وسط فرشهای ماشینی
توی کلاه خود ،لاتین نوشته بود
"your hair is black your eyes are blue"
بالای برج رفت و ماشه را چکاند
با خون خود نوشت: نامرد آرزو...
تکان دهنده ترین شعرت ای رفیق، کجاست؟!!!
بخوان... بخوان... هوس زیر و رو شدن دارم .... !