وبلاگی پر از مطالب خواندنی

۲۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواندنیها» ثبت شده است

داستانی خواندنی درباره پول

در شهری توریستی در گوشه ای از دنیا درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمبنای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند و پولی در بساط هیچکس نیست...

ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود.

او وارد تنها هتلی که در این ساحل است می شود،

اسکناس 100 یوروئی را روی پیشخوان هتل میگذاردو برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.

ادامه مطلب...
۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۶:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خواندنی ها

نیروی بدنی امیرالمومنین علیه السلام


خالد بن ولید ، علی علیه السلام را در زمین های خود دید ، جسارتی به حضرت نمود ، علی علیه السلام از اسب پیاده شد و خالد را به سمت آسیای حارث بن کلده برد ، سپس میله آهنی سنگ آسیا را در آورد و آن را مانند حلقه ای بر گردن خالد انداخت ، در این حال یاران و اطرافیان خالد ترسیدند و خالد نیز شروع به قسم دادن علی نمود که مرا رها کن .
علی علیه السلام او را رها کرد و خالد در حالیکه میله آهنین مانند حلقه ای اطراف گردنش بود ، نزد ابوبکر رفت .
ادامه مطلب...
۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۰:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

داستان خیلی زیبا درباره تفاوت دختر و پسر

 زن و شوهری توافق کردند که در روز اول عروسی در را به روی هیچکس باز نکنند .

ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد .

ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم .

شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشان گشود . اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت .

سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولداین فرزند ، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد .

مردم متعجبانه از او پرسیدند : علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟ مرد بسادگی جواب داد : چون این همون کسیه که روزی در را به رویم باز میکنه !

۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

شعری بسیار زیبا درباره امام حسین


حرمتش را، خیمه اش را، لشکرش را...بگذریم


کینه ی شمشیر زن ها اکبرش را...بگذریم


قاسمش را ضربه ها هم قامت عباس کرد


تیر بی رحمی گلوی اصغرش را...بگذریم


گوشه گودال بود و سایه ای نزدیک شد


روبرویش ایستاد و خنجرش را...بگذریم


عرش می لرزید حتی اعتنایی هم نکرد


گر چه از هر سو صدای مادرش را... بگذریم

ادامه مطلب...
۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

یا اباالفضل العباس


خدا کُنَد که کسی تیر اینچنین نَخورَد


بدونِ دست به یک لشگر ِ لعین نَخورَد


سه شعبه تا که‌‌ رها شد نشستم و گفتم


خدا کند که به آن چشم ِ نازنین نَخورَد


بدونِ دستْ کسی که تَنَش پُر از تیر است


خدا کند ز بلندی فقط زمین نَخورَد


کنار ِ پیکرت افتاده استخوانِ سرت


خدا کند که کسی گُرز ِ آهنین نَخورَد


به رویِ دست زدم تا که دادمت از دست


بدونِ تو که کسی آب بعد از این نَخورَد

۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۶:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

السلام علیک یا دردانه


ارمنی بود و ارمنی زاده،

ظرف خالی گرفت در دستش

آمد و توی صف نذری گفت:

السلام علیک یا دردانه


پچ پچی دور او براه افتاد، 

عده ای خنده ، عده ای مبهوت

زیر لب دختری غضب میکرد:

مردک ارمنی دیوانه!


سرخود را گرفت پایین تر، 

بغض تلخی گرفت جانش را:

من محب حسین و اولادش...

آشنایم نه اینکه بیگانه

ادامه مطلب...
۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۵:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

شعری زیبا از کاظم بهمنی درباره حضرت رقیه سلام الله علیها


ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد

با غمت گاهی نباید ساخت باید گریه کرد

امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را

از تو گفتم با دلم کوتاه آمد گریه کرد

ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد

مادرم نذر تو را هر وقت «هم زد» گریه کرد

با تمام این اسیران فرق داری قصه چیست؟

هر کسی آمد به احوالت بخندد گریه کرد

از سر ایمان به داغت گاه می گویم به خویش

شاید آن شب «زجر» هم وقتی تو را زد گریه کرد

وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشیده شد

آن زن غساله هم اشکش در آمد گریه کرد


کاظم_بهمنی

۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۹:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

فضیلتی از فضایل امیرالمومنین "نشان دادن بهشت و دوزخ"


اصحاب علی علیه السلام گفتند : یا امیرالمو منین ! ای کاش از آنچه که از پیغمبر به شما رسیده ، برای اطمینان خاطر به ما چیزی نشان می دادی ؟

فرمود : اگر یکی از عجایب مرا ببینید کافر می شوید ، و می گویید ساحر و دروغگو و کاهن است ، و تازه این بهترین سخن شما درباره من است .

گفتند : همه ما می دانیم که تو وارث پیغمبری ، و علم او به تو رسیده .

فرمود : علم عالم سخت و محکم است ، و جز مو منی که خدا قلبش را برای ایمان آزموده باشد ، و به روحی از خود تاییدش کرده باشد ، تاب تحمل آن را ندارد .

ادامه مطلب...
۲۴ مهر ۹۴ ، ۰۹:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

ثواب نقل کردن و نوشتن و شنیدن فضایل حضرت علی علیه السلام


از نبى اکرم صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم روایت شده همانا آن

حضرت فرمود: که براى برادرم علی بن ابى طالب علیه السّلام

فضیلت‏هاى بى‏شماریست هر کس یکى از آنها را نقل کند و

اقرار هم به آن فضیلت داشته باشد خداوند گناهان گذشته و

آینده‏ى او را بیامرزد و هر کس فضیلتى را از او بنویسد تا آنگاه

که آن نوشته باقى باشد فرشتگان برایش طلب آمرزش کنند

و هر کس فضیلتى از آنها را گوش دهد خداوند گناهانى را که

بوسیله گوش انجام داده بیامرزد و هر کس به فضیلتى از فضائل

او نگاه کند گناهانى که بوسیله چشم انجام داده آمرزیده شود.

و نیز رسول خدا فرمود: که دوستى على عبادت است، خدا

ایمان بنده ‏اى را نمى ‏پذیرد مگر به وسیله دوستى على و

دورى از دشمنان او

۲۴ مهر ۹۴ ، ۰۹:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

حکایتی زیبا از بهلول

روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟....


بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم.

آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!!


۲۳ مهر ۹۴ ، ۱۹:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها
http://www.IraniTopSite.com , ايرانی تاپ سايت