در شهری توریستی در گوشه ای از دنیا درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمبنای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند و پولی در بساط هیچکس نیست...
ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود.
او وارد تنها هتلی که در این ساحل است می شود،
اسکناس 100 یوروئی را روی پیشخوان هتل میگذاردو برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.
صاحب هتل اسکناس 100 یوروئی را برمیدارد و در این فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد.
قصاب اسکناس 100 یوروئی را برمیدارد و با عجله سراغ دامداری
می رود و بدهی خود را به او می پردازد.
دامدار، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام که از او برای گوسفندانش یونجه و جو خریدکرده میدهد.
یونجه فروش برای پرداخت بدهی خود اسکناس 100 یوروئی را با شتاب به شهرداری میبرد و بابت ساخت و سازی که انجام داده مالیاتش را به شهرداری میپردازد...
حسابدار شهرداری اسکناس را با شتاب به هتل می آورد زیرا شهرداری به صاحب هتل بدهکار بود چون هنگامیکه چند کارمند و بازرس از پایتخت به شهرداری این شهر آمده بودند یکشب در این هتل اقامت کرده بودند
حالا دوباره هتل دار اسکناس را روی پیشخوان خود دارد.....
در این هنگام توریسته ثروتمند پس از بازدید اتاق های هتل برمیگردد و اسکناس 100 یوروئی خود را برمیدارد
و می گوید از اتاق ها خوشش نیامد و شهر را ترک می کند.
در این پروسه هیچکس صاحب پول نشده است.
ولی بهر حال همه شهروندان در این هنگامه بدهی بهم ندارند همه بدهی هایشان را پرداخته اند و ...
این است تعریف ساده اقتصاد ..
راکد گذاشتن پول در گاوصندوقهای شخصی و حتی سپرده گذاری در بانک، برای حصول سودی ناچیز و همچنین خرج کردن سرمایه در خارج از کشور،باعث ایجاد اقتصادی ضعیف و شکننده شده و حداقل پیامد آن تورم و افزایش فقردر آن کشور می باشد..
حالا کافی بود در چرخه داستان بالا یکی وسوسه میشد و طمع میکرد وقرضش را نمیداد . کاملا پیداست که چه اتفاقی می افتاد....