وبلاگی پر از مطالب خواندنی

۲۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواندنیها» ثبت شده است

نامه امام زمان به من و شما

امام زمان


من الغریب الی الحبیب... از یک امام غریب مانده در این وانفسای آخرالزمان به سوی یک دوست، یک رفیق، یک حبیب... ما یک لحظه از دعا برای شما غافل نیستیم،من شما را رها نکرده ام شما در نظر من هستید و من شما را فراموش نمی کنم.اگر شما را فراموش می کردم بلا شما را فرا می گرفت و دشمنان شما را پایمال می کردند. شما هم برای ما دعا کنید که فرج ما، فرج شماست...

بحارالانوارج53ص174


اللهم عجل فی فرج مولای صاحب الزمان (عج)

 و اما پاسخ ما به ایشان:


السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) 

ما کم سعادتیم که خدمت نمیرسیم

نه! بی لیاقتیم که خدمت نمیرسیم


ما کم اراده های به ظاهر خدا پرست

در بند عادتیم که خدمت نمیرسیم


محتاج ما، کریم شما، پس تصدقی

درگیر حاجتیم که خدمت نمیرسیم


ما فکر میکنیم که فرصت همیشه هست

غرق حماقتیم که خدمت نمیرسیم


آقا شما همیشه ز ما یاد میکنی

ما کم سعادتیم که خدمت نمیرسیم

۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خواندنی ها

چه شانسی آوردم

خداوند


گاهی خدا آنقدر به خواسته هایمان جواب می دهد که باورمان نمی شود از طرف خدا بوده

اینجاست که می گوییم:

چه شانسی آوردم!!

۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

دست حیدر رفت بالا

به استقبال غدیر برویم



 دست حیدر رفت بالا ، عرشیان دلباختند

از شعف در عرش اعلا حیدریه ساختند


دست حیدر رفت بالا ؛ چون غلامان اسیر

حضرت جبریل گفتا : یا علی انت الامیر


دست حیدر رفت بالا تا که دین کامل شود

آنچه که میخواست احمد عاقبت حاصل شود


دست حیدر رفت بالا ، بانگی آمد : ای رسول

سعیکم مشکور ، حالا حج تو گشته قبول


دست حیدر رفت بالا ، حاجیان همت کنید

یا علی گویید ، فورا با علی بیعت کنید


دست حیدر رفت بالا کینه ها ابراز شد

از همانجا دشمنی با مرتضی آغاز شد


دست حیدر رفت بالا دشمنی، دشمن آشکار شد

دست مظلوم مدینه بین کوچه بسته شد


دست حیدر رفت بالا حرمت مولا شکست

پشت درب خانه ، ملعون ، سینه ی زهرا شکست


دست حیدر رفت بالا ،با دلی زار و غمین

بعد زهرا سالها شد مرتضی خانه نشین


دست حیدر رفت بالا ،در مدینه مجتبی

آن عزیز فاطمه شد کشته ی زهر جفا


دست حیدر رفت بالا ،از لجاجت با علی

اربا اربا شد علی ابن حسین ابن علی


دست حیدر رفت بالا ، دست سقا شد قلم

در کنار علقمه شد واژگون صاحب علم

دست حیدر رفت بالا ، قاسم گل پیرهن

از فرش افتاد ،له شد پیکر ابن الحسن


دست حیدر رفت بالا ،نیزه ها آمد فرود

هیچکس در قتلگه فکر دل زینب نبود ..

۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۵۵ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

شعر بسیار زیبای نابینا و ستمگر اثر رهی معیری


فقیر کوری، با گیتی آفرین می گفت:

که ای ز وصف تو الکن، زبان تحسینم

به نعمتی که مرا داده ای ، هزاران شکر

که من نه در خور لطف و عطای چندینم

خسی گرفت گریبان کور و با وی گفت:

که تا جواب نگویی، ز پای ننشینم

من ار سپاس جهان آفرین کنم ، نه شگفت

که تیزبین و قوی پنجه تر ز شاهینم

ولی تو کوری و ناتندرست و حاجتمند

نه چون منی ، که خداوند جاه و تمکینم

چه نعمتی است تورا، تا به شکر آن کوشی؟

به حیرت اندر، از کار چون تو مسکینم

بگفت کور: کزین به چه نعمتی خواهی؟

که روی چون تو فرومایه ای نمی بینم!

دیوان رهی معیری

۱۵ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۳۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خواندنی ها

دلت که پر از غم شد...

بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی اش کنی, خمش می‌کنی.

هر چه بیشتر خم شود خالی تر می‌شود...

دل آدم هم همین طور است، گاهی وقت‌ها پر می‌شود از غم، از غصه، آن هم به خاطر حرف‌های دیگران؛ طعنه‌های دیگران...

خدا می‌گوید: 

هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها؛

 خم شو و به خاک بیفت...

۞ وَکُن مِّنَ السَّاجِدِین. ۞

۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۴۳ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

حدیث قدسی که با خواندنش از خجالت آب می شوید

خداوند می فرمایند :

"یا مطلقا فی وصالنا، ارجع. و یا محلفا علی هجرنا، کفر. انما ابعدنا ابلیس لانه لم یسجد لک، فواعجبا، کیف صالحته و هجرتنا"

 

میدونی یعنی چی؟

فرض کن یه رفیقی داری که عاشقشی و خیلی دوستش داری.براش همه کار میکنی.

مثلا یه روز تو خیابون راه میری و میبینی یه نفر داره با رفیقت دعوا میکنه، و شما میری جلو و برای دفاع از دوستت ،با اون طرف دعوا میکنی کتک کاری میکنی و دیگه باهاش قهر میکنی.چون دوستت رو زده.

اما بعد از چند روز میبینی دوست و رفیقت داره با اون آدم راه میره و میگه و میخنده.چه حالی پیدا میکنی؟به دوستت میگی بابا من بخاطر تو با اون دعوا کردم و حالا تو رفتی با اون رفیق شدی و خوش میگذرونی؟!!!

آره.قضیه ما و خدا هم همینطوره.معنی حدیث بالا همینه. خدا میگه من شیطان رو بخاطر اینکه بر تو سجده نکرد از خودم روندم. اما تو حالا رفتی با اون دوست شدی و منو ترک کردی؟؟؟!

ترجمه حدیث؛

"ای کسی که وصال ما را ترک کرده ای، برگرد. و ای کسی که بر جدایی از ما سوگند خورده ای، سوگند خود را بشکن.ما ابلیس را برای این از خود راندیم که بر تو سجده نکرد."

۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۲۱ ۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
خواندنی ها

چرا کسی نگفت خدا؟!!!


توی یک جمع نشسته بودم؛

طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم .

 

همین که توی دلم خواندم سه عمودی،

یکی گفت :بلند بگو.

 

گفتم : یک کلمه سه حرفی که

از همه چیز برتر است.

ادامه مطلب...
۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۰۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خواندنی ها

جملاتی کوچک با مفاهیمی بزرگ

اگر رؤیاهایتان را نسازید، یک نفر استخدامتان می کند، تا رؤیاهای او را بسازید!


آنقدر خوب باشید که ببخشید، امّا

آنقدر ساده نباشید که دوباره اعتماد کنید!


اگر احساس افسردگی دارید، درگیر گذشته هستید.

اگر اضظراب دارید، درگیر آینده!

و اگر آرامش دارید، در زمان حال به سر می برید.

پس در لحظه زندگی کنید...!


قدر لحظه ها را بدانید!

زمانی می رسد که دیگر شما نمی توانید بگویید جبران می کنم.


یک نکته را هرگز فراموش نکنید :

لطف مکرّر، حق مسلّم می گردد!

پس به اندازه لطف کنید...


از کسی که به شما دروغ گفته نپرسید: چرا؟

چون سعی می کند با دروغ های پی در پی، شما را قانع کند!


غصّه هایتان را با قاف بنویسید تا هرگز باورشان نکنید!

انگار فقط قصّه است و بس...


هیچ بوسه ای جای زخم زبان را خوب نمی کند!

پس مراقب گفتارتان باشید...


جاده زندگی نباید صاف و هموار باشد

وگرنه خوابمان می برد!

دست اندازها نعمت بزرگی هستند...


و نکته آخر :

هیچ وقت فراموش نکنید که :

" دنیا تکرار نمی شود . . . ! "

۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۱۹ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
خواندنی ها

داستان زیبای ماهیگیر و پادشاه


حکایت کنند مرد عیالواری به خاطر نداری سه شب گرسنه سر بر بالین گذاشت.

همسرش او را تحریک کرد به دریا برود،شاید خداوند چیزی نصیبش گرداند.

مرد تور ماهیگری را برداشت و به دریا زد تا نزدیکی غروب تور را به دریا می انداخت و جمع میکرد ولی چیزی به تورش نیفتاد.

قبل از بازگشت به خانه برای آخرین بار تورش را جمع کرد و یک ماهی خیلی بزرگ به تورش افتاد.

ادامه مطلب...
۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۰۵ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خواندنی ها

جملاتی زیبا درباره تفاوت انسان ها

 انسانهای بزرگ : درباره عقاید حرف می زنند

 انسانهای متوسط : درباره وقایع حرف می زنند

 انسانهای کوچک : پشت سر دیگران حرف می زنند!!!



انسانهای بزرگ : درد دیگران را دارند

انسانهای متوسط : درد خودشان را دارند

انسانهای کوچک : بی دردند!!!



انسانهای بزرگ : عظمت دیگران را می بینند

انسانهای متوسط : به دنبال عظمت خود هستند

انسانهای کوچک : عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند!!!



انسانهای بزرگ : به دنبال کسب حکمت هستند

 انسانهای متوسط : به دنبال کسب دانش هستند

 انسانهای کوچک : به دنبال کسب پول هستند!!!



 انسانهای بزرگ : به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند

انسانهای متوسط : پرسش هایی می پرسند که پاسخ دارند

انسانهای کوچک : می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند!!!



انسانهای بزرگ : به دنبال خلق مسئله هستند

انسانهای متوسط : به دنبال حل مسئله هستند

 انسانهای کوچک : مسئله ندارند!!


۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خواندنی ها
http://www.IraniTopSite.com , ايرانی تاپ سايت