وبلاگی پر از مطالب خواندنی

۲۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواندنیها» ثبت شده است

کسانی که برای ما تلاش کنند...قطعا راه را نشانشان میدهیم...!

خوشتیپ بود... ساک ورزشی هم گرفته بود دستش... آخه چندسالی بود که باستانی کار شده بود... هیکل روفرمی داشت...

اومد توی باشگاه... بعد از سلام و احوال پرسی، وقتی خواست لباسش رو عوض کنه...
یکی اومد توی باشگاه و گفت:...آره دیگه...تیپ زدی و ساک ورزشی هم گرفتی دستت...
دو تا دختر پشت سرت که بودند داشتند راجع به تو حرف میزدند.....
....انگاری دنیا سرش خراب شده بود...دنیا دور سرش میچرخید...لباساشو تن کرد... عصبانی و ناراحتی از باشگاه رفت بیرون...!
 فردا شب که اومد باشگاه... همه بهش میخندیدند!
کچل کرده بود...یک شلوار کردی بزرگ مشکی پوشیده بود.... تازه لباساشو ریخته بود توی کیسه زباله....! (شهید ابراهیم هادی)

واقعا از شهدا گفتن و از شهدا نوشتن، کار بسیار سختیه.... اونچیزی که شهدا را خاص میکرد، مرام و مردانگیشون بود؛ چه دنیای عجیبی داشتند...
در جبهه هرکس عاشق اباعبدالله علیه السلام بود، از خدا میخواست که بدون سر به شهادت برسد....
هر کس عاشق سقای بی دست کربلا، حضرت عباس علیه السلام بود، از خدا شهادت عباسگونه میخواست...
هر کس عاشق مادر سادات بود شهادتی پهلوشکسته طلب میکرد...
 شهدا تلاش میکردند که در زندگی ، رضایت خالق  را به هر نحوی که شده، جلب کنند...

آی جوانی که از خدا طلب خیر و نیکی میکنی... حق نداری طوری تیپ بزنی که کسی دلش بخواد....! شهدا اهل مرام و معرفت بودند...!

شـایـد بـاور کردنش سخت باشه که میشه از کاباره به بهشت رفت....! (حر انقلاب اسلامی، شهید شاهرخ ضرغام)

شـایـد بـاور کردنش سخت باشه که توی اتاق فرمانده نظامی آمریکایی ات میشه نماز خوند...! (شهید عباس بابایی)

شـایـد بـاور کردنش سخت باشه که یک اسیر عراقی زخمی را 7 کیلومتر روی دوش خودش آورده بود عقب...! (شهید ابراهیم هادی)

شـایـد بـاور کردنش سخت باشه که یک زن بی سرپرست رو زیر بال و پر خودش گرفته بود تا توی کاباره کار نکنه....! (شهید شاهرخ ضرغام)

و هزار شـایـد دیگـه ای که زندگی شهدا به ما ثابت کرد، شـدنـیـه...!

زندگی متفاوت شهدا را در وبلاگ مروت و مردانگی شهدا بخوانید.

اللهم صلی علم محمد و آل محمد و عجل فرجهم





۰۶ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۵۲ ۲۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
خواندنی ها

حجت الاسلام پناهیان و انتخابات

پناهیان و انتخابات 1


پناهیان و انتخابات 2

۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۲۰ ۱۷ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
خواندنی ها

ما عادت کردیم...


ما عادت کردیم وقتی فیلم به تیتراژ رسید، اگه تو خونه باشیم،

دستگاه رو خاموش می کنیم،


اگه تو سینما باشیم سالن رو ترک می کنیم...!


ما تو زندگیمون هیچ وقت .. !!!

کسانی که زحمت اصلی رو برامون کشیدن نمی بینیم...


ما فقط دوست داریم کسایی رو ببینیم که برامون

نقش بازی می کنند..

*نویسنده نامعلوم
۰۴ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۰ ۳۱ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

اگر می شود می توانی بمان...


سلام دوستان، شهادت حضرت زهرا رو به امام زمان (عج) و شما تسلیت میگم. یکی از بهترین روضه های حاج محمود رو براتون میزارم اگه دلتون شکست و اشکتون جاری شد برای فرج امام زمان دعا کنین.


ببین می توانی بمانی،بمان
عزیزم تو خیلی جوانی،بمان

تو هم مثل من نیمه جانی،بمان
زمین گیر من آسمانی،بمان

اگر می شود می توانی،بمان
چه شد با علی همسفر ماندنت

چه شد پای حرف پدر ماندنت
چه شد ماجرای سپر ماندنت

پس از قصه ی پشت در ماندنت
ندارد علی هم زبانی،بمان

ممنونم اگر نروی،می میرم اگر بروی
من ماندم و زینب تو،خون می چکد از لب تو

بدون تو غم بی عدد می شود
برای علی بی تو بد می شود

نرو که غرورت لگد می شود
و این سنگ،سنگ لحد می شود

چه کم دارد این زندگانی،بمان

دریافت

۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۰۰ ۱۵ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
خواندنی ها

سروده جدید سیدحمید رضا برقعی درباره حضرت زهرا

خطبه فدکیه

سروده جدید سیدحمیدرضابرقعی 

در وصف حضرت زهرا (سلام الله علیها)


گل های عالم را معطر کرده بویت

ای آن که می گردد زمین در جست و جویت


یادش بخیر آن روزها ریحان به ریحان

می چید پیغمبر بهشت از رنگ و بویت


سیاره ها را در نخی می چیدی آرام 

می ساختی تسبیحی از خاک عمویت


برداشتند از سفره ات نان، مردم شهر

جرعه به جرعه آب خوردند از سبویت

ادامه مطلب...
۰۲ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۱۵ ۱۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
خواندنی ها

راستی فاطمیه نزدیک است

فاطمیه

شعر رو تا آخر بخونین


زیر باران دوشنبه بعد از ظهر


اتفاقی مقابلم رخ داد


وسط کوچه ناگهان دیدم


زن همسایه بر زمین افتاد

ادامه مطلب...
۰۱ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۴۶ ۲۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱
خواندنی ها

درد دل علامه امینی (ره)


آیت الله فاطمی نیا (حفظه الله) می فرمایند:

یک سخنی علامه امینی(ره) نقل کردند خیلی منقلب شدم.

ما یک "الغدیر" می شنویم و خیلی گذرا عبور می کنیم. یازده جلد چاپ شده و یازده جلدش چاپ نشده است.

بیست و دو جلد تحقیقی! خدا می داند که این مرد در راه نوشتن این کتاب، فانی شد! چه زحمات طاقت فرسایی متحمل شد! می گویند  بعد از نوشتن الغدیر گفته بود:

روز قیامت با دشمنان امیرالمومنین (علیه السلام) مخاصمه خواهم کرد! 

همانطور که آنها وقت آقا را گرفتند، وقت مرا هم گرفتند؛ وگرنه من می خواستم معارف امیرالمومنین را گسترش بدهم؛ اینها آمدند مرا وادار کردند که من در اثبات امامتش کتاب بنویسم!

وقتی می گویند اول مظلوم عالم؛ بی جهت نیست! حضرت چقدر مظلوم است که بعد از قرن ها، تازه باید در اثبات امامتش کتاب بنویسند!

 منبع: نکته ها از گفته ها 


 لینک دانلود رایگان این کتاب (11 جلد کامل) به درخواست یکی از دوستان گذاشته شد.
http://www.aviny.com/library/alghadir/download/fehrest.aspx
http://www.iranpdf.com/religious/translation-alghadir.html
۳۰ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۴۲ ۱۹ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۱
خواندنی ها

بدترین و بهترین بندگان خدا


روزی حضرت موسی (ع)روبه درگاه ملکوتی خداوند کرد واز درگاهش درخواست نمود بارالها می خواهمبدترین بندهات را ببینم


ندا آمد که صبح زود به در ورودی شهر برو  اولین کسی که از شهر خارج شد او بدترین بنده ی من است .

ادامه مطلب...
۳۰ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۰ ۱۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
خواندنی ها

عاقبت نیش زدن به شوهر

زخم زبان


آیت الله فاطمی نیا نقل کردند:


مرحوم حاج شیخ رجبعلی خیاط با عده ای به کربلا مشرف شده بودند. در میان آنها یک زن و شوهری بودند. 

یک روز که پس از زیارت از حرم بیرون آمده و برمی گشتند، این زن و شوهر با فاصله زیادی از شیخ و در پشت سر ایشان راه می رفتند، در میان راه در ضمن صحبتی که بین آنها می شود، آن خانم یک نیشی به شوهرش زده و سخنی آزاردهنده به وی می گوید.

هنگامی که همه وارد منزل و محل استراحت می شوند و آقا شیخ رجبعلی به افراد زیارت قبول می گوید، به آن خانم که می رسد، می فرماید: تو که هیچ، همه را ریختی زمین!

آن خانم می گوید: ای آقا! چطور؟ من این همه راه آمده ام کربلا، مگر من چکار کرده ام؟!

فرمود: 

از حرم آمدیم بیرون، نیشی که زدی، همه اش رفت!


نکته ها از گفته ها، دفتر اول 


۲۹ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۰۰ ۱۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۱
خواندنی ها

خوش شانسی یا بدشانسی ؟


یک روز اسب به طرف تپه ها فرار کرد و وقتی همه همسایه های کشاورز با پیرمرد به خاطر بد شانسی اش اظهار همدردی می کردند او جواب می داد :((بد شانسی؟یا خوش شانسی؟چی کسی می داند))


یک هفته بعد اسب با گله ای از اسب های وحشی از تپه ها برگشت این بار همسایه ها به خاطر خوش شانسی اش به کشاورز تبریک گفتند او جواب داد :


((خوش شانسی یا بد شانسی؟ چه کسی می داند؟))


روزی وقتی پسر کشاورز تلاش میکرد تا یکی از اسب های وحشی را رام کند،از پشت اسب افتاد وپایش شکست  .همه فکر کردند بدشانسی بزرگی است بجز کشاورز.تنها عکس العمل او این بود :((بدشانسی ؟یا خوش شانسی؟چه کسی میداند؟))


چند هفته بعد ارتش آن روستا آمد و هر جوانی را که دارای بدن سالمی بود مشمول نظام وظیفه می کردند


اما وقتی آنها پسر کشاورز را با آن پای شکسته دیدند او را رها کردند


حالا آن خوش شانسی یا بدشانسی ؟چه کسی میداند


نکته اخلاقی :هیچوقت نگیید من بد شانسم یا من خوش شانسم چه کسی میداند ؟


۲۹ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۰۰ ۱۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
خواندنی ها
http://www.IraniTopSite.com , ايرانی تاپ سايت