زندگی گوشه قلب تو بهشت است بگو
رهن مخروبه ترین گوشه قلبت چند است
امیر سهرابی
آب از سرش گذشت و گذشت از سرش ولی
نگذشت یک دم از سر عهدی که بسته بود
اختلاف سنی ما گر برایت مشکل است
میروم تا ثبت احوال و کمی خواهش کنم
اگر شعرم چنان باشد که بارانی کند چشمت
قلم را من شکسته ، دفترم را می زنم آتش
آمدی قصه ببافی که موجه بروی
در نزن!رفته ام از خویش کسی منزل نیست