ازعمار یاسر نقل است که گفت ، در مقابل علی علیه السلام بودم ناگاه بر آن حضرت مردی وارد شد و گفت : یا امیرالمو منین من پناهنده هستم به شما و شکایت دارم از مصیبتی که بر من وارد شده و مرا مریض کرده است . آن حضرت فرمود : قصه تو چیست ؟
عرض کرد : فلان شخص زن مرا گرفته و تفرقه انداخته است ، بین من و زوجه من جدایی انداخته است حال آنکه من شیعه شما هستم .
آن حضرت فرمان داد که آن فاسق فاجر را نزد من بیاور .
آن مرد شاکی به طلب آن مرد فاسق روانه شد او را در بازار بنی الحاضر ملاقات کرد و به او گفت : امیرالمو منین تو را می خواهد و او را به حضور آن حضرت آورد . عمار یاسر می گوید : دیدم به دست علی علیه السلام چوب دستی ، وقتی مرد خیانتکار مقابل علی علیه السلام قرار گرفت ، آن حضرت فرمود : یا لعین بن العین الزنیم آیا ندانسته ای که من آگاه هستم به چشم خیانتکار و چیزهایی که در سینه پنهان است و نمی دانی که من حجت خدا در زمین هستم . به حرم مو منین تجاوز می کنی ؟ آیا از عقوبت من و از عقوبت خداوند ایمن شده ای ؟
سپس فرمود : ای عمار لباسهایش را بیرون آور عمار می گوید : لباسهایش را بیرون آرودم .
بعد فرمود : قسم به آن کسی که حبه را می شکافد و خلقت نموده خلق را ، قصاص مو من را غیر از من نمی گیرد .
پس با چوب دستی که در دست آن جناب بود به پهلوی آن مرد زد و فرمود : بنشین خدای تو را لعنت کند ، عمار یاسر گفت : به ذات حضرت حق قسم است که دیدم آن لعین را که خداوند به صورت لاک پشت او را مسخ کرده بود .
سپس آن حضرت فرمود : خداوند روزی کرد تو را در هر چهل روز یک آب آشامیدن و مسکن تو صحرای خشک و بی آب و علف است .
پس آن حضرت این آیه را تلاوت فرمود : ( و لقد علمتم الذین اعتدوا فی السبت و قلنا لهم کونوا قرده خاسیین ) این آیه راجع به مسخ شدن یهود به صورت میمون است .
مناقب اهل بیت ، ص 189 و 190 .