تمسخر دیگران...
کاری ساده...
اما...
امام سجاد(علیه السلام):
گناهانى که باعث نزول عذاب مىشوند، عبارت اند از: ستم کردن شخص از روى آگاهى، تجاوز به حقوق مردم، و دست انداختن و مسخره کردن آنان.
منبع: وسایل الشیعه ج 16 ، ص 281 ، ح 21556
تمسخر دیگران...
کاری ساده...
اما...
امام سجاد(علیه السلام):
گناهانى که باعث نزول عذاب مىشوند، عبارت اند از: ستم کردن شخص از روى آگاهى، تجاوز به حقوق مردم، و دست انداختن و مسخره کردن آنان.
منبع: وسایل الشیعه ج 16 ، ص 281 ، ح 21556
روزی شیطان همه جا اعلام کرد قصد دارد از کارش دست بکشد و وسایلش را با تخفیف ویژه به حراج بگذارد!
امامت در اسلام فهمیده نشد، حتی در زمان آقا رسول الله (ص) امامت خود ایشان را درک نکردند.
مسلمانان ،پیامبری پیامبر را فهمیدند اما امامت ایشان را درک نکردند.
یک نگاه یهودی شده داشتند، یهودیان می گفتند پیامبران فقط وسیله انزال وحی هستند. کار پیامبر تنها رساندن حرف خداست و کارایی دیگری ندارد.
هرچند ما بپذیریم یک نبی عادی این ویژگی را دارد، اما امام این ویژگی را ندارد. آقا رسول الله (ص) امام هستند.
چند بار در تاریخ نقل شده که اعراب و صحابه ی پیامبر (ص) به ایشان می گفتند این حرفی که شما می زنید حرف خودتان هست و یا وحی می باشد، اگر وحی است ما می پذیرم ولی اگر حرف خودتان است ما هم حرف داریم!
اواخر عمر شریف آقا رسول الله (ص) ۱۳۰ الی ۱۷۰ مشاجره بین ایشان و صحابه در تاریخ ثبت شده، می گفتند: { قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ/فصلت/۶}
رسول الله (ص) وحی آوردی دیگر تمام شدی!
فلذا امت امیرالمومنین (ع) باید آزمون کتاب الله بدهد و قرآن باید سر نیزه برود و این ها به صفحه ی قرآن شمشیر بکشند تا این حرف بشکند که فقط مبنا کتاب الله باشد.
داستان سر همین است که امامت فهمیده نشد.
زمانی هم که با امیرالمومنین (ع) بیعت صورت گرفت بیعت با " خلیفه " بود نه بیعت با " امام" .
این مردم و هیچ مردمی رنگ امام زمان (عج) نخواهند دید، تا روزی که بفهمند امام زمان (عج) " امام " است.
در واقع مردم باید به مفهوم امامت برسند.
استاد رائفی پور
ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ( ﻉ ) ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟ !
ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟ !
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ 3ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍی ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ...
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،
درب خانه حضرت داود(علیه السلام )را زدن، و ایشان اجازه ورود دادند،
ده نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کیسه صد دیناری رو مقابل حضرت گذاشتن، و گفتن اینهارو به مستحق بدهید.
حضرت پرسید علت چیست؟؟؟
ایشان گفتند در دریا دچار طوفان شدیم ودکل کشتی اسیب دید وخطر غرق شدن بسیار نزدیک بود که درکمال تعجب پرنده ای طناب بزرگ به طرف ما رها کرد. و با ان قسمتهای اسیب دیده کشتی را بستیم.ونذر کردیم اگر نجات یافتیم هر یک صد دینار به مستحق بدهیم.
حضرت داود(علیه السلام) رو به آن زن کرد و فرمود:
خداوند برای تو از دریا هدیه میفرستد، و تو او را ظالم می نامی.
این هزار دینار بگیر و معاش کن و بدان خداوند برای حال تو بیش از دیگران آگاه هست...
خالق من بهشتی دارد،
«نزدیک
زیبا و بزرگ»...
و دوزخی دارد به گمانم «کوچک و بعید»
و در پی دلیلی ست که ببخشد ما را،،،
گاهی به بهانه دعایی در حق دیگری...
شاید امروز آن روز بی دلیل باشد،،،
دعایتان میکنم.دعایم کنید.
در بنى اسرائیل عابدى بود به او گفتند: در فلان مکان درختى است که قومى آن را مى پرستند. خشمناک شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع کند. ابلیس به صورت پیر مردى در راه وى آمد و گفت : کجا مى روى ؟
عابد گفت : مى روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع کنم ، تا مردم خداى را نه درخت را بپرستند.
حجت الاسلام والمسلمین هاشمی نژاد:
از محضر أمیرالمؤمنین علیه السلام در مورد تقوا پرسیده شد ؛
فرمودند : آیا تا به حال از بیابان پر خاری عبور کرده ای؟
سؤال کننده عرض کرد :بله پیش آمده که از بیابان پر خاری عبور کرده باشم.
حضرت دو مرتبه فرمودند : در این راه پُر از خار که مجبوری از آن عبور کنی ، چکار می کنی؟
گفت : من آن قَدر با احتیاط عبور می کنم ، مبادا یک خار کوچکی در پای من فرو رود.
حضرت فرمودند : در دین خدا هم این طور حرکت کن.
همان طور که از یک خار کوچک می ترسی ، از یک گناه کوچک هم بترس.
مرحوم حضرت آیت الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی :
کاری نکنید که دل امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به درد آید.
بدانید که هر کاری می کنید ، هر چند بسیار ناچیز باشد ،
مدّ نظر امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد و او ناظر بر اعمال است به اذن باری تعالی ،
و بارها آن بزرگوار دستگیر ما بوده و خواهد بود.
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ ﺍﻭﺭﺩ ﺁﺧﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﺑﻮﺩ، ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻦ.
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﻭﻗﺘﺶ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ تا واریز کنم !
ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ !
ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟ !