عروس در آرایشگاه نشسته. با وسواس مدل ارایش مد نظر خود را به آرایشگر میگوید. قبلا هم با وسواسی بیشتر لباس عروسش را انتخاب کرده.
قرار است امشب تمام زیبایی اش را به نمایش بگذارد، میخواهد دلبری کند. ولی فقط از یک نفر؟
نه اشتباه نکنید.
داماد سر جایش، ولی در مجلس مختلطِ امشب ما مردانِ زیادی چشم به راه عروس هستند.
مردانِ زیادی دلشان را صابون زده اند که میتوانند ساعت ها از لباسِ زیبا و آرایش بی نظیر یک نفر لذت ببرند.
چرا خودت را گولی میزنی دامادِ جوان؟ مگر میشود سفیدیِ خیره کننده بدنِ لخت و صورت رنگ شده ی یک زن برای مردان هوس انگیز نباشد؟ مگر میشود آب از لب و لوچه ی مردان حاضر راه نیفتد؟ مگر میشود زنی در برابر چشمان حیزقرار بگیرد و دلش عشوه گری را طلب نکند؟
اگر بگویی مردان برایشان عادی شده در جوابت خواهم گفت خیر،این یک کلاه گنده است که داری در سرت فرو میکنی. اگر روزی برجستگی های اندام زنان برای جنس ذکور عادی شود آن روز نسل انسان منقرض میشود و میدانی که این محال است.
امیدوارم ناراحت نشوی ولی حیوانات هم روی نزدیک شدن کسی به ماده هایشان حساس هستند. ولی... دامادِ شیک پوش ما دست به سینه کناری می ایستد و میگوید: همسرم زیباست بگذار همه ببینند. من با کلاسم. در شان من نیست حساس باشم.
چند سال یا شایدم چند ماه بعد از عروسی از این مشاور به آن مشاور میروی امیدوارم برای خیانت زنت نباشد. شاید برای سرد شدن روابطتان باشد. آن عشق روزهای اول دیگر سرد و بیمعنی شده. همسرت که اوایل حرف زدنش خسته ات میکرد حالا به زور کلامی میگوید. چرا؟ واضح است. تو ندانسته او را از محبت سایر مرد ها سیراب میکنی. دیگر نیازی به محبت تو ندارد.
کی؟
وقتی ران های بزرگش را در ساپورت براق میاندازد و سینه هایش را در مانتویی تنگ. اگر چشمانم را بر دست درازی هایی که شب هنگام وقتی تنهایی برای آب خوردن به گوشه ی پارک رفته بود ببندم ، حداقل ترین شکل محبت همان بگو و بخند هایی است که با صاحب مغازه هنگام خرید روسری کرده بود.
میگویی اینها املی است؟ ما از عصر حجر در آمده ایم؟
میخواهی آمار را رو کنم؟
در جایی که همه چیز باز است بدون به اصطلاح تحجر. همه آزادند مانند وحوشی که در جنگلی رهایند در:
آمریکا از هر سه نوزاد یکی نامشروع است.
انگلستان از هر دو نوزاد یکی نامشروع است.
سوئد که فاجعه است. 51 در صد نوزادان نا مشروع هستند.
آیا میخواهی به اینجا برسیم؟
دلم میسوزد. هم برای تو و هم برای مولایم...
که در پرده ی غیبت تنهاست
و منتظر
چشم امید به مردانی دارد که مردانگیشان بر باد رفته....