آب از سرش گذشت و گذشت از سرش ولی
نگذشت یک دم از سر عهدی که بسته بود
افتادی از بلندی و آقا سرت شکست
ته مانده های زخمی بال و پرت شکست
وقتی عمود آمد و شق القمر که شد
تیر کمان میان دو چشم ترت شکست
پاره پاره روی زمین قرص ماه ریخت
تا علقمه رسید ولی بین راه ریخت
پا می شود،دوباره زمین می خورد حسین
دست خودش نبود که بی تکیه گاه ریخت
خدا کُنَد که کسی تیر اینچنین نَخورَد
بدونِ دست به یک لشگر ِ لعین نَخورَد
سه شعبه تا که رها شد نشستم و گفتم
خدا کند که به آن چشم ِ نازنین نَخورَد
بدونِ دستْ کسی که تَنَش پُر از تیر است
خدا کند ز بلندی فقط زمین نَخورَد
کنار ِ پیکرت افتاده استخوانِ سرت
خدا کند که کسی گُرز ِ آهنین نَخورَد
به رویِ دست زدم تا که دادمت از دست
بدونِ تو که کسی آب بعد از این نَخورَد