خالد بن ولید ، علی علیه السلام را در زمین های
خود دید ، جسارتی به حضرت نمود ، علی علیه السلام از اسب پیاده شد و خالد را به
سمت آسیای حارث بن کلده برد ، سپس میله آهنی سنگ آسیا را در آورد و آن را مانند
حلقه ای بر گردن خالد انداخت ، در این حال یاران و اطرافیان خالد ترسیدند و خالد
نیز شروع به قسم دادن علی نمود که مرا رها کن .
علی علیه السلام او را رها کرد و خالد در حالیکه میله آهنین
مانند حلقه ای اطراف گردنش بود ، نزد ابوبکر رفت .