باران اول
رسیده ام به تو اما گریستم تا تو
تمام فاصله را جاده را اتوبان را
نگاه من همه ی راه تا به تو برسد
کشانده است به دنبال خویش باران را
باران اول
رسیده ام به تو اما گریستم تا تو
تمام فاصله را جاده را اتوبان را
نگاه من همه ی راه تا به تو برسد
کشانده است به دنبال خویش باران را
امشب شهادتنامهی عشاق امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود
امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود
امشب بود برپا اگر، این خیمهی خون خدا
فردا به دست دشمنان، برکنده از جا میشود
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه اربــاب مقــاتل به تفــاهم گفتند
گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره ، خورشید هم از میمنه رفت
ناتوانم که مجسم کنم این همهمه را
پســر ام بنین و پســر فــاطمه(سلام الله علیها) را
قمر هاشمی از اصل و نَسَب می گوید
دیگری هم اَنا قتّالُ عــرب می گوید
افتادی از بلندی و آقا سرت شکست
ته مانده های زخمی بال و پرت شکست
وقتی عمود آمد و شق القمر که شد
تیر کمان میان دو چشم ترت شکست
آقا سلام برغزل اشک ماتمت
بر مسجد و حسینیه و روضه و دمت
چندی گذشت در غم هجران اشک تو
پرمی کشید دل به هوای محرّمت
آقا سلام ماه محرّم شروع شد
آمد بهار زخم دل ما و مرهمت
خون می شود دل همه عالم زه قصه ی
آن لحظه های آخر و گودال و آن غمت
در بین روضه غم دل من را گرفته بود
وقتی رسید روضه به انگشت و خاتمت
ما بین این همه غم و اشک وفراق وداغ
ای زینب آمدم که شوم یار و همدمت
زینب چه قدر شکل جوان مادرت شدی
با صورت کبود و همان قامت خمت
دل گفته ای از : وحید محمدی
آدرس وبلاگ :
www.y-a-zahra.blogfa.com