خالد بن ولید ، علی علیه السلام را در زمین های خود دید ، جسارتی به حضرت نمود ، علی علیه السلام از اسب پیاده شد و خالد را به سمت آسیای حارث بن کلده برد ، سپس میله آهنی سنگ آسیا را در آورد و آن را مانند حلقه ای بر گردن خالد انداخت ، در این حال یاران و اطرافیان خالد ترسیدند و خالد نیز شروع به قسم دادن علی نمود که مرا رها کن .
علی علیه السلام او را رها کرد و خالد در حالیکه میله آهنین مانند حلقه ای اطراف گردنش بود ، نزد ابوبکر رفت .
ابوبکر به آهنگران دستور داد که حلقه آهنین را از اطراف گردن او باز کنند ، آنها گفتند : میله آهنین فقط توسط آتش بریده می شود و خالد طاقت و توان آتش گداخته را ندارد و می میرد . میله آهنین در گردن خالد بود و مردم با دیدن آن می خندیدند تا این که حضرت از سفر بازگشتند ، مردم شفاعت خالد را نمودند ، آن حضرت قبول کرده و حلقه آهنین را مثل خمیر قطعه قطعه کرد و بر زمین ریخت . 

منتهی الامال ، ص 294 .