پسرک جلوی خانمی را میگیردوبا التماس میگوید؛

خانم ،تورو خدا یه شاخه گل بخرید.

زن در حالی که گل را از دستش میگرفت، نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد.

پسرک گفت، زیباست ،چه کفشهای قشنگی دارید...

زن لبخندی زد وبا غرور گفت :

بله برادرم برایم خریده است ، دوست داشتی جای من بودی....!؟!؟

پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت:

نه .ولی دوست داشتم جای برادرت بودم تا من هم برای خواهرم کفش می خریدم..........!!!!