تک بیتهای ناب


باقیات صالحات آیا به گوشت خورده است؟

بوسه ای نذر لبانم کن...خدا اجرت دهد...

حسین ساکی



به هرکس می رسم نام تورا با ذوق میگویم

شبیه اولین تکلیف یک طفل دبستانی

سید تقی سیدی



با لبی که کارکرد اصلیش بوسیدن است

چای مینوشید و قلب استکان می ایستاد

کاظم بهمنی



بی عشق از دنیای آدم ها چه میماند؟؟

تو فکر کن درس ریاضی بی عدد باشد...

اصغر عظیمی



به هر چه خوب تر اندر جهان نظر کردم

که گویمش به تو ماند! تو خوب تر ز آنی 

سعدی



برق چشم تو به هر بت بخورد میشکند

چه کسی دیده بتی با هنر بت شکنی

عمران میری



به غیر از آن نمازی که شکستش یاد ابرویت

تماس سجده هایم دل دل محراب بازی بود

علی چاوشی



بگو که لحظه رفتن چگونه جا دادی

درون ساک خودت قلب بی قرارم را؟

امید صباغ نو



به جای من، همیشه با خودت احوالپرسی کن

تو که میدانی احوالم، به حالت بستگی دارد.

حدیث نفس طوری



″بازنده″ شدن حس بدی نیست، اگر من

با میل خودم دل به شما ″باخته″ باشم

چکامه کریمی



بوسه بر لبهای تـــو چون آبِ رویِ آتش است

از قضا من چند ترم آتش نشانی خوانده ام



به رویدادى بزرگ محتاجم

اتفاقى که بى خبر باشد

کاش وقتى به خانه برگشتم 

کفش هاى تو پشت در باشد



با رقیبان سخن از کشتن ما می گوید

کشتن آنست که با غیر سخن می گوید

شوقی



باغ انگور لبانت را بیا تقسیم کن

منصفانه خواهشا ! یک خوشه من یک خوشه من



با تو بودن آرزویی تا ابد شاید محال

خوش به حال هر کسی دلتنگ و بی تابش تویی!

شهراد میدری



با آن همه دلداده دلش بسته ما شد

ای من به فدای دل دیوانه پسندش



برگرد بیا خدا نگهدارم نیست

یک ثانیه گریه دست بردارم نیست

گفتم که تو را دوست..تو گفتی مرسی !

مرسی که جواب دوستت دارم نیست !



بوسه بر لب های تو گر شیخ را اخمو کند

من مصرّم خم به ابرویش بماند تا ابد!



بانو! تو که چشمان خـماری داری... 

با این پســر ساده چه کاری داری...؟



عاشـــق تر از این نمی توانــم باشــم

از یک طلبـــه چه انتظاری داری...؟

محمد شریف



برخیز و برای قوم سرداری کن

 با تیر و کمان کاری ات ،کاری کن

اصغر همه حیثیت مارا برده 

 ای حرمله زود آبروداری کن...!

علی عطری



بی کسی هستم که بعد از مرگ هم باید خودم

بر سر قبرم بیایم گریه و زاری کنم

محمد شیخی



بسته راه نفسم بغض و دلم شعله ور است

چون یتیمی که به او فحش پدر داده کسی

اخوان ثالث



بگذار سربه سینه من تا بگویمت

اندوه چیست؟عشق کدامست؟غم کجاست؟



باور نکردنی ست پس از قرن ها هنوز

چون دلبرانِ دوره ی سعدی ستمگری

عبدالمهدی نوری



بارسنگین است ومن کم طاقت و دنیا حسود

خم شدن را عــــار می دانم ٬ دعا کن بشکنم

محمدرضا طاهری