تک بیتهای ناب


آب از سرش گذشت و گذشت از سرش ولی

نگذشت یک دم از سر عهدی که بسته بود



اختلاف سنی ما گر برایت مشکل است

میروم تا ثبت احوال و کمی خواهش کنم



آشفته ام چو پیر غلامی که از غمت

یک عمر گریه کرد ولی کربلا نرفت



آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات

در یکی نامه محال است که تحریر کنم



ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی

در گوش تو آرام بگوید: خبری نیست



یا کاش کسی باشد و آرام بگوید؛

دستان من اینجاست، ببین! دردسری نیست...

مهدی فرجی



ارتش زیباییت کافیست! آرایش چرا؟

اینقدر جنگنده! آن هم غیر بومی خوب نیست



او استکان چایی خود را نخورد و رفت

بغض مرا به دست غزلها سپرد و رفت



اخم هایت خفه ام میکند ای کاش یکی

گره بین دو ابروی تو را شل بکند . . .

جواد منفرد



این بار چندم است که امشب نمرده ام

 بر روی تخت سایه خود را فشرده ام

مجتبی عنایتی